داستان شب عروسی(حتما بخونین)
 
علمی فرهنگی ورزشی
جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, :: 11:59 ::  نويسنده : رضااشرفی آق گنبد

 

شب عروسیه،آخر شبه،خیلی سر و صدا هست.می گن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض كنه هرچی
منتظر شدن بر نگشته،
در را هم قفل كرده.داماد سراسیمه پشت در راه میره ،از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه.
مامان بابای دختره پشت در داد می زنند:مریم،دخترم در رو باز كن.مریم جان سالمی؟؟؟
آخرش داماد طاقت نمیاره و با هر مصیبتی شده در رو میشكنه و میرن تو.
مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسك زیبا كف اتاق خوابیده . . . 
لباس قشنگ عروسیش با خون یكی شده،ولی رو لباش خنده!
همه مات و مبهوت دارن به این صحنه نگاه می كنن.كنار دست مریم یه كاغذ هست،
یه كاغذی كه با خون یكی شده.بابای مریم می ره جلو،هنوزم چیزی رو كه می بینه باور نمی كنه،
با دستایی لرزون كاغذ رو بر می داره،بازش می كنه و می خونه:
سلام عزیزم.دارم برات نامه می نویسم.
آخرین نامه ی زندگیمو.كاش منو توو لباس عروسی می دیدی.مگه نه اینكه همیشه آرزوت همین بود!؟
علی جان دارم میرم.دارم میرم كه بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم.
می بینی  علی  بازم تونستم باهات حرف بزنم.
دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم.ولی كاش من حرف های تو را می شنیدم.
دارم میرم چون قسم خوردم،تو هم خوردی یادته!؟
گفتم یا تو یا مرگ،تو هم گفتی،یادته!؟
علی تو اینجا نیستی،من تو لباس عروسم ولی تو

 كجایی!؟ داماد قلبم تویی،چرا كنارم نمیایی!؟

كاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می كنه.

كاش بودی و می دیدی مریمت داره میره كه بهت ثابت دوستت داشت.

حالا كه چشمام دارن سیاهی می رند،حالا كه همه بدنم داره می لرزه،

همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره.روزی كه نگاهم تو نگاهت گره خورد،یادته!؟

روزی كه دلامون لرزید،یادته!؟روزای خوب عاشقیمون،یادته!؟نقشه های آیندمون،یادته؟

علی من یادمه،یادمه چطور بزرگترهامون،همونهایی كه همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون

گذاشتند.یادمه روزی كه بابات از خونه پرتت كرد بیرون كه اگه دوسش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی كه بابام خوابوند زیر گوشت كه دیگه حق نداری اسمشو بیاری

.یادته اون روز چقدر گریه كردم،تو اشكامو پاك كردی و گفتی گریه می كنی چشمات قشنگتر می شه!

میگفتی كه من بخندم.علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه كافی قشنگ شده یا بازم گریه كنم.

هنوز یادمه بابات فرستادت شهر غریب كه چشمات تو چشمای من نیفته ولی نمی دونست عشق تو،تو قلب

منه نه تو چشمام.

روزی كه بابام ما رو از شهر و دیار آواره كرد چون من دل به عشقی داده بودم كه دستاش خالی بود

كه واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست  آرزوهای من تو نگاه تو بود نه توو دستات.دارم

به قولم عمل می كنم.

هنوز م رو حرفم هستم یا تو یا مرگ.پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو رو ندارم.

نمی تونم ببینم به جای دست های گرم تو،دستای یخ زده ی غریبه ای تو دستام باشه.

همین جا تمومش می كنم.واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام.

 

وای علی كاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان!

عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم.دلم برات خیلی تنگ شده.می خوام ببینمت.

دستم می لرزه.طرح چشمات پیشه رومه.دستمو بگیر.منم باهات میام . . .

پدر مریم نامه تو دستشه،كمرش شكست،

بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می كنه.

سرشو برگردوند كه به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاكی تو سرش شده كه توی چهارچوب

در یه قامت آشنا می بینه

.آره پدر علی بود،اونم یه نامه تو دستشه،چشماش قرمزه،صورتش با اشك یكی شده بود.

نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد،نگاهی كه خیلی حرفا توش بود.

هر دو سكوت كردند و به هم نگاه كردند،سكوتی كه فریاد دردهاشون بود.پدر علی هم اومده بود نامه ی

پسرشو برسونه بدست مریم،اومده بود كه بگه:پسرش به قولش عمل كرده ولی دیر رسیده بود.

حالا همه چیز تمام شده بود و كتاب عشق علی و مریم بسته شده.

حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشكای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون

بخت!مابقی هرچی مونده گذره زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی كه فرصتی واسه جبران پیدا نمی كنند . . .

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید اینجانب رضا اشرفی دانشجوی کارشناسی رشته مهندسی فتاوری اطلاعات، متولد 1362 از روستای آق گنبد و در ارومیه سکونت دارم. این وبلاگ جهت اطلاع رسانی در حوزه های مختلف ایجاد شده است امیدورام با راهنمایی های خود، بنده حقیر را در هرچه بهتر کردن وبلاگ یاری فرمائید.
آخرین مطالب
پيوندها
ساعت کاسیو">ساعت کاسیو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان علمی فرهنگی ورزشی و آدرس ashrafireza.com.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان